۱۳۸۹/۰۶/۱۰

روز مبادا !!!

روز مبادا !!! وقتی تو نیستی نه هست­های ما چونانکه بایدند نه باید­ها ... مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض می­خورم عمری است لبخند­های لاغر خود را در دل ذخیره می­کنم : باشد برای روز مبادا !!! اما در صفحه­های تقویم روزی به نام روز مبادا نیست آن روز هر چه باشد روزی شبیه دیروز روزی شیبه فردا روزی درست مثل همین روز­های ماست اما کسی چه می­داند ؟ شاید امروز نیز روز مبادا باشد !!! وقتی تو نیستی نه هست­های ما چونانکه بایدند نه باید­ها ... هر روز بی تو روز مباداست !!!

۱۳۸۹/۰۵/۰۲

نفسهای آخر

بر من بخشایید.... اگر چه خیلی دیر... خیلی دور... ولی احساس می کنم... رسیده ام... شاید به شما... به ما... به او ... اول مرداد خیلی واسم عزیز و مقدسه. امروز یه روز بزرگ واسه من بود. اما خیلی دلم شکست. تازه فهمیدم خیلی تنهام. خدایا تو تنهام نزار. نیما

۱۳۸۹/۰۴/۲۰

همه چیز را باختم....

): برای عشق ورزیدن به تو ستاره ای خواهم دزدید و آن را به تو هدیه خواهم داد برای عشق ورزیدن به تو و فقط برای در آغوش گرفتن تو دریا ها رابشت سر خواهم گذاشت برای عشق ورزیدن به تو همراه با آتش به باران خواهم بیوست برای عشق ورزیدن به تو و برای بوسیدن تو تمام زندگیم را خواهم داد ): این آحرین ماه گرد تولدته برای من که.... عاشقم نبودی و منو نمی خواستی. حتی اشتباهاتتم نپذیرفتی و نخواستی جبران کنی. ۱ قدمم واسه رسیدن به من بر نداشتی. تولد ۲۰ سال و ۱۱ ماهگیتو تبریک میگم. عاشق همیشگیت نیما

۱۳۸۹/۰۳/۱۱

عشق در عرفان

چه تدبير اي مسلمانان كه من خود را نميدانم نه ترسا و يهوديم نه گبرم نه مسلمانم نه شرقي ام نه غربي ام نه بري ام نه بحري ام نه از كان طبيعي ام نه از املاك گردانم نه از هندم نه از چين ام نه از بلغارم نه از ملك عراقي ام نه از خاك خراسانم مكانم لامكان باشد نشانم بي نشان باشد نه تن باشد نه جان باشد كه من از جان جانانم دوئي از خود به در كردم يكي ديدم دو عالم را يكي جويم يكي دانم يكي بينم يكي خوانم روز زن ، روز همسره... هنوزم مهرنوشمو همسرم، همه كسم، عمرم، زندگيم ميبينم. روزش مبارك........

۱۳۸۹/۰۳/۰۹

رسم عاشق کشی.....

ملت عشق از همه دنیا جداست عاشقان را ملت و مذهب خداست تولد: 1 مرداد سال 1387 مرگ: 8 خرداد سال 1389

۱۳۸۹/۰۳/۰۳

فصل تازه

نگاه کن من چه بی ¬پروا، چه بی ¬پروا به مرز قصه¬ های کهنه می ¬تازم نگاه کن با چه سر سختی تو این سرما برای عشق یه فصل تازه می ¬سازم یه فصل پاک، یه فصل امن و بی ¬وحشت برای تو که یه گلبرگ زودرنجی یه فصل گرم و راحت زیر پوست من برای تو که با ارزشترین گنجی نگاه کن من به عشق تو چه لیلا¬وار تن یخ بسته ¬ی پروازو می ¬بوسم بیا گرم کن منو با سرخیه رگهات من اون رگهای پر آواز و می ¬بوسم تورو می ¬بوسم ای پاکیزه¬ ی عریان تورو پاکیزه مثل، مخمل قرآن طلوع کن من حرارت، از تو می¬گیرم ظهور کن من شهامت، از تو می¬گیرم بیا هیچ کس مثل من و تو عاشق نیست مثل ما عاشق و همسایه و همدم بیا از شیشه سخت و بلند عشق مثل ارابه ¬ی نور رد بشیم با هم نگاه کن من چه شبنم ¬وار، چه شبنم ¬وار به استقبال دستهای خزون می ¬رم حراصم نیست از این سرمای ویرانگر برای تو من عاشقانه می ¬میرم نیما

۱۳۸۹/۰۲/۲۶

شکست....

من پذیرفتم شکست خویش را......... پند های عقل دور اندیش را............. من پذیرفتم که عشق افسانه است.....